آلیان بعد از یکصد سال نفسی به خرسندی کشید؛ روایت پایمردی و وطن پرستی

بزرگداشت نهضت جنگل با محوریت نقش حسن خان و نعمت الله خان آلیانی؛

گیل نامه /   در روز شهادت سردار بزرگ ایران گرد هم آمده ایم به بزرگداشت او و یارانش، به نوازش آلیان رنج کشیده، قطعا روح میرزا و معین الرعایا و پاکباختگان جنگل از دکتر حشمت تا مشهدی علیشاه چمثقالی و کسمایی‌های دلیر و همه‌ی سرداران و سربداران جنگل شاد است.

 

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی گیل نامه /      بزرگداشت نهضت جنگل با محوریت نقش حسن خان و نعمت الله خان آلیانی ۱۱ آذرماه ۱۴۰۲ در مسجد حضرت ابوالفضل العباس(ع) روستای توسه کله دهستان آلیان از توابع بخش سردار جنگل شهرستان فومن برگزار شد.

ضمن تشکر از رسانه میرزایی‌ها، آنچه در زیر می خوانید، متن سخنرانی دکتر آرمین فریدی هفتخوانی، در این مراسم است.

به نام خدا

چه روز خجسته ای

تاریخ نفس میکشد،

امروز آلیان بعد صد سال نفسی به خرسندی میکشد که به قول سعدی مفرح ذات است و ممد حیات.

امروز یازده آذر روز مرگ میرزا نیست امروز تمدید تولد آزادگی و پایمردیست، امروز روز نشستن گلوله به جان جوان میرزا نعمت الله نیست ! امروز روز تماشای حیرت انگیز پرواز بلند روحی عاشق بر چکاد مفهوم آزادی است. امروز روز پاسداشت اسطوره های ایستادگی و تلالو اوج ایمانِ به هدف و سپید کردن دیگربار روی تاریخ ایران این این مرز پر گهر است که مردمانش به قول ان پیرزن تبریزی خاک میخورند اما خاک نمیدهند.

همراهان و یاران گرامی به آلیان خوش امدید، به خانه کوچک بزرگمردان و بزرگ زنانی که در تنگنای معیشت قلب بزرگشان اسیر نگشت قلبی که فراتر از هر چوبِ طعمه‌ی آتش،هر تن داغدیده، هر پنجره‌ی شکسته و هر گردنبند گسیخته، و فراتر از هر جنگل انبوه، مأوا و پناه میرزا و یارانش بود، که اگر این قلب مملو از عشق و نجابت و ایمان نبود آن مغزهای پرشور و آن جانهای بی پروا را مأمن و جان پناهی نبود. قلبی که فراتر از مرز شکستن و سوختن، و دود گشتن واژه‌ی وفا را معنی کرد.

معنای آخرین سنگر آخرین جان پناه، آخرین گلوله ،آخرین همنفس آخرین همراه چیست؟

معنایش آلیان است، واژه­ای که از حصار جغرافیا جسته و به  معنای آزادگی پیوسته که گفت” هر کجا فریاد آزادیست منم من در این فریادها دم میزنم”  .این معنا را،آن نویسندگان بی کاغذ و بی دفتر، با قلم استخوان خویش با مرکب خون خود در لغت نامه‌ی تاریخ ثبت کردند. معین الرعایا،میرزا نعمت الله، میرزا جعفر آلیانی، بابا غلامعلی ماسوله، کبله رحمان میانرزی، سوادعلی آلیانی،امان الله زندش و صدها انسان گذشته از خویش و ایستاده به قامت کیش، هر یک سطری از پایمردی و وطن پرستی را بر لوح تاریخ و ماندگار در ضمیر انسان نگاشتند.

به آلیان خوش آمدید به این صدف سبز که مروارید پر تلالو عبادتگاه شیخ زاهد گیلانی را قرنها پاس داشته، چه پیمانهایی که به مهر در این مکان بسته شد و به مرگ نیز نگسست و ره به جاودانگی برد.

به آلیان عزیز که آن عزیز آلیان را تا واپسین دم، اگرچه در غارهای محرومیت از یاد نبرد. غارهایی که صد سال قبل مخفیگاه میرزا و یارانش بود، و تا ابد مخفیگاه مهر و وفاست از گزند هر آنچه عرصه را بر آزادگی انسان تنگ میکند تا روزهای برخاستن.

نهضت جنگل چون جنگلهای گیلان و تالش که درختانی از هر نوع و به هر قامت به اتحاد مفهوم جنگل را شکل داده‌اند، مرکز اتحاد اقوام ایران حول محور مشترک مبارزه با استعمار خارجی و استبداد داخلی بود،گیلک و تالش و مازنی ،کرد و لر و آذری.

 این مشت بهم پیوسته و این آتش مهر عاجین چنان گرم و گیرا بود که آزادیخواهانی از ملیت‌های دیگر جهان را نیز به این مبارزه شرافتمندانه کشید، چنان که امروز گاهی از آیینه‌ی خاطرات ایشان به دردها و کامیابی‌های میرزا و حسن خان و یارانش مینگریم و در این میان قلم‌های منصفی را هم میابیم و هماهنگی خوش میان قلم بی طرف یان کولارژ اسلحه ساز چک با بیان پر سوز منصور آلیانی‌، پیرمرد راوی نهضت جنگل در وصف درایت معین الرعایا.

از دود آه منصور آلیانی از روایت زنده سوختنِ فرزندان خردسال پدرش ملاجعفر آلیانی در آتش تا بوی باروتی که بر سر جنگل می‌بارید. در میان سطور کتاب کولارژ ،آن هم در بحبوحه‌ای که حسن خان آلیانی، میرزا،گائوک و رهبران و مجاهدین جنگل را در پناهگاه‌ها جای داده و خود مقاومت می‌کرد، در زمانی که هنوز از خاکسترهای خانه‌ی خودش شراره‌های آتش بلند بود!

عجبا که در روایات مسلط داخلی که چند دهه برتاریخ نگاری نهضت جنگل سایه افکنده بود از این همه فداکاری و وفای معین الرعایا و ایلش نه تنها خبری نبود! بلکه اگر سطوری چند به ضرورتی از ایشان نامی برده شد با چاشنی مزمتی بی پایه و سرشار از حب و بغض همراه بود.

در این میان مرحوم دکتر شاهپور آلیانی و دکتر علی رفیعی با انتشار اثر مهم معین الرعایا و نهضت جنگل اولین روشنگری را نمودند که گویی کتاب کولارژ تاییدیه غیبی بر آن بود!

 انتشارکتاب معین الرعایا را باید نخستین گام مهم در پرده برداری از وقایع مربوط به آلیان و‌ نهضت جنگل و شناسایی نقش برجسته‌ی مردم این منطقه در این جنبش ملی دانست. این کتاب برای جمعی از جوانان آلیانی که علاقه‌مند به جستجوی ریشه‌های خویش  بودند و میان برزخ باور طعن حسودان و اتهاماتشان یا افشاگریهای دردمندانه‌ی این کتاب مانده بودند انگیزه‌ای برای جستجوی حقیقت گشت، مصاحبه‌های بسیار با کهنسالان منطقه انجام گشت و تحقیق صوتی و تصویری و مکتوب گسترده‌ای را موجب گشت که اولین ماحصلش ویژه نامه‌ی آلیان به دبیری مهندس مهرشاد کرمزاده بود که با کمیت و کیفیت در خور تحسین توسط این جوانان عاشق در واپسین روزهای سال نود و سه منتشر گشت.

بعد از موج کتاب معین الرعایا این را دومین موج و گام برای اثبات حقانیت او و یارانش باید دانست.

در این ویژه نامه‌ی تمام گلاسه و رنگی برای اولین بار عکس معین الرعایا بعد صد سال بی توجهی بر پیکر نحیف مجله‌ای سراسری نقش بست و پیشنهاد نصب مجسمه‌ی معین الرعایا و میرزا نعمت الله آخرین شهید فدایی نهضت جنگل مطرح و‌ درخواست شد و از معین الرعایا در کنار رهبر نستوه نهضت جنگل میرزا کوچک خان به عنوان باقرخانی از قلم افتاده کنار ستارخان یاد شد.

آب آن روز تاریخ نگاری نهضت جنگل توسط روایات مسلط نهضت جنگل چنان آلوده بود که حتی این هییات پیگیری کننده اگر چه قاطعانه اتهام ناجوانمردانه‌ی خیانت به این بزرگمرد را رد می‌کرد و خواهان اعاده‌ی حیثیت وی بود اما به هر دری زد مواجه با نگاهی پر شبهه شد و حتی تضرعش در مورد نصب مجسمه‌ی میرزا نعمت الله که گلوله “قلب پر شورش را” شکافت و بر دوست و دشمن وفایش محرز بود نیز بی ثمر بود!

سومین گام را اما دوستی پر تلاش، غیر آلیانی و شیفته‌ی نهضت جنگل برداشت که روزنامه نگاری جسور و جستجو گر بود که اکنون برای دوستداران نهضت جنگل نامی آشناست، مرتضی سخایی مدیر کانال پربار میرزایی‌ها. با برگزاری نشست‌ها و پیگیری اسناد، نوری دیگر بر این پژوهش تاباند و تریبونی شد برای صداهای کمتر شنیده شده.

بی انصافی است اگر از زحمات و نوشته‌ها و مقالات مومن منفرد پژوهشگر نستوه تالش و مجید جدی کاس احمدانی و آقای واحدی پور دهرایی و جانبرا علیپور در مورد آلیان و نهضت جنگل یاد نکنیم و از زحمات و کتب پر بار دکتر یوسفدهی، دکتر پناهی و دکتر شایسته نباید سطحی بگذریم، البته باید اذعان داشت دکتر ناصر عظیمی دوبخشری از اولین نویسندگانی بود که به اهمیت  کتاب معین الرعایا و نقش آلیان پی برد و درکتابهایش به این موضوع به شکل جدی پرداخت اما با دیدی خاص که نقد و بررسی آن در این مجال ممکن نیست.

و اما اینک کجای ماجرا هستیم؟

امروز در روز شهادت سردار بزرگ ایران گرد هم آمده ایم به بزرگداشت او و یارانش، به نوازش آلیان رنج کشیده ،قطعا روح میرزا و معین الرعایا و پاکباختگان جنگل از دکتر حشمت تا مشهدی علیشاه چمثقالی و کسمایی‌های دلیر و همه‌ی سرداران و سربداران جنگل شاد است از این همدلی. امروز با توجه به اسناد متقن تازه یافت نظریات پرحب بغض پیشین مردود و گفتمان واقعیت گرا و سند محور و نگاه خدمت محور به جای ادبیات خیانت محور در حال جایگزینی است که خوشبختانه موید نظر تلاشگرانی است که گامهای ذکر شده را بی هیچ انگیزه‌ی مادی و تنها از سر صدق و مهر برداشتند.

امروز با توجه به مختصری از پیشینه‌ای که بیان شد این حرکت خجسته را در آستانه‌ی گام بزرگ دیگری میبینیم و امید که بزرگتر از همه‌ی گام های پیشین .

گامی در راه احیای نام و یاد و راه آن بزرگان که هدفشان چیزی جز استقلال ایران و کرامت انسان نبود.

در این راستا ضمن تشکر از دست اندرکاران این همایش خجسته از مسئولان و به بزرگان حاضر مشخصا این درخواست ها و پیشنهادات را داریم:

  • تداوم کارهای علمی و فرهنگی در تمام زمینه‌های نهضت جنگل و توجه ویژه به نقش آلیان
  • نصب مجسمه‌ی دلیران دیگر نهضت جنگل در کنار میرزا . نه تنها معین الرعایا و میرزا نعمت الله بلکه یاران صدیق میرزا از سراسر گیلان و تالش و اثبات اینکه میرزا تنها نبوده و نیست.
  • نصب تابلویی در شأن معین الرعایا در زیدق و کیشدره زادگاه وی به راستی وضعیت کنونی اسم رنگ پریده و مخدوش در تابلوی کوچک و کج و معوج اشک هر مطلعی را در میاورد.
  •  

بازسازی خانه معین الرعایا و تبدیل آن به موزه، خانه‌ای که مرکز تصمیمات تاریخی نهضت جنگل بوده و سالها مظهر زندگی به وفاق خاندان جنگلی و آلیانی درکنار هم و یادگار وصلت میرزا رحیم خان جنگلی برادر میرزا کوچک خان و بانو رقیه آلیانی دختر معین الرعایا بوده.

و اما آخرین نکته

 انتخاب نام سردار جنگل برای این بخش تاریخی انتخاب بسیار به جا و با مسما و زیبایی بوده که این انتخاب با افزودن نام آلیان به نام بخش و عنوان بخش سردارجنگل و آلیان زیبایی‌اش دو چندان خواهد شد و پتانسیل‌های تاریخی و توریستی آلیان زیبا را بارور و هم افزایی خواهد کرد طبق اسناد آلیان از دیر باز تا دوره‌ی نهضت جنگل شامل بسیاری از مناطق مانند زیده و مینه رز و کمادول و حتی سه سار بوده اما متأسفانه روز به روز کوچکتر و نحیف‌تر گشته،شایسته نیست که این صحنه‌ی رشادت و جانفشانی میرزا و یارانش به محاق رود.

سر به بوته‌های زیبای چای زیده بگذارید و صدایشان را به گوش دل بشنوید نام معین الرعایا را زمزمه میکنند.

راستی به صد و پنجاه سال قبل باز گردیم، هیچ ایرانی‌ای نیست که چای را نشناسد!

بعد از اینکه کاشف السلطنه چای را از هند به ایران آورد، خود در شرق گیلان و معین الرعایا در غرب گیلان برای نخستین‌بار در ایران آن را توسعه دادند و دو قطب اصلی چای پدید آمد و سپس به تمام کشور توسعه یافت، شایسته است اکنون که ما ایرانیان بیش از یک قرن در سراسر ایران  روزی چند بار با چای خستگی از تن میزداییم با دیدن رنگ سرخ و جان افزای چای درودی هم به روح این دو بزرگمرد دور اندیش بفرستیم.

بیشک هدف معین الرعایا از جانفشانی برای آزادی ایجاد فرصتی برای آبادانی بوده و به گواهی تاریخ در هر مجالی که یافت این مدعا را اثبات کرد؛ چنان که از کارنامه‌ی پربارش پیداست: جاده سازی، مدرسه سازی، توسعه‌ی باغات چای، ایجاد شغل، آوردن اولین خط تلفن و اولین ماشین سواری به منطقه‌اش و احداث بنایی برای کارخانه‌ی برق که ترور معین الرعایا و شهادتش مجال تکمیل آن را نداد.

بعد از گذشت یک قرن آیا هنوز مجالی برای باز سازی ویرانه های انچه این بزرگمرد و یارانش به قیمت جان  پی اش را افکندند نیست؟

 راستی چایتان سرد نشود!

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.