چرا ائتلاف؛ کدام ائتلاف (۱)

گیل نامه / تاریخ معاصر ایران دوره های بحرانی به خود کم ندیده است. از جنگ داخلی عصر مشروطه گرفته تا اشغال ایران پس از جنگ جهانی دوم و وقوع انقلاب اسلامی ایران و جنگ هشت ساله که همگی می توانستند منشأ ائتلاف های فراگیر و بزرگ باشند.

غیر از انقلاب ایران که البته به دلیل ماهیت انقلابی اش (پدیده ای خشونت بار و هیجانی) از مقوله بحث ما خارج است دیگر زمانی شکل نگرفته که کثرت نیروهای سیاسی جامعه ایرانی حول یک محور به اجماع سیاسی نایل گردند. این اتفاق در سال ۱۳۹۲ رخ داد اما در آغاز عصر مدرنیسم ایرانی، نه !
افسوس شکست مشروطه خواهی بعنوان نقطه آغاز تحول خواهی مدرن جامعه ایرانی آنجا اهمیت می یابد که بدانیم سه جریان اصلی سیاسی در هنگامه مشروطه طلبی ایران پا به عرصه حیات گذاشتند:
یک، جریان «تحول خواه» تحت عنوان «دموکرات ها» که خواهان اصلاحات رادیکال در ساختار سیاسی و اجتماعی ایران عهد قاجار بودند و تحت رهبری سید حسن تقی زاده گرایشی مدرنیته محور و غربگرا داشتند؛
دو، جریان «محافظه کار» تحت عنوان «مشروعه خواهان» که مخالف مشروطه و اصولا هر نوع تغییری جدی در جامعه ایران بودند و تحت رهبری شیخ فضل الله نوری گرایشی سنت محور و بومی گرا داشتند؛
سه، جریان «تغییر خواه» تحت عنوان «اعتدالیون» که خواهان پیوند سنت و تجدد در قالب «گزینش» عناصر سنت و مدرنیته بودند. هیچ کدام را به تمامی رد یا قبول نمی کردند. موافق مشروطه بودند اما بر این باور که باید «علم غرب را به معده شرق آورد تا آن را هضم کند و به تن خود انضمام دهد» (ملک الشعرای بهار) یا چنانکه علامه دهخدا خواهان «اخذ تمدن فرهنگی و حفظ فرهنگ ایرانی» بود . اینها گزینش گرایانی بودند که با پدیده غرب و سنت نه موافقت کلی داشتند و نه مخالفت کلی. نه مانند سنت گرایان کلیت غرب را تهدید می دانستند که باید رد شود و نه مانند دموکرات ها کلیت غرب را خوب تلقی می کردند که باید همه آن را بپذیریم. اعتدالیون اصل را بر «گزینش و پیوند» قرار می دادند.
این سه جریان را تحول خواه، تغییر طلب و محافظه کار نامیده ام (در همان معنای علمی شان)
دموکرات هایی مانند سید حسن تقی زاده می خواستند پیه قرنها عقب ماندگی جامعه ایرانی را در اندک زمانی آنهم با پذیرش کامل و بی قیدوشرط تمدن غربی از گرده ایرانیان بزدایند و می گفتند غربیان سه هزار سال از ما جلو هستند، وقت نداریم با نقش خود بر دیوار تاریخ بنگاریم. پس باید بپذیریم آنچه را آنها کاشته اند بی نگارگری! لذا دنبال «تحول» یعنی انجام مجموعه تغییرات صورت گرفته در بازه زمانی بالغ بر یک قرن؛ اما (دقت کنید) در محدوده «تغییر» بودند! تحقق آن حجم از مطالبات در این مدت قلیل سرانجامی جز سرخوردگی برای آنها و روی آوردن به رادیکالیسم نداشت. سرانجام پیشمان شدند اما از نوع رستم گونه اش بر بالین سهراب. چنانکه همان تقی زاده تئوریسین تحول خواهی ۴۰ سال (۱۳۳۹ .ه ش) پس از پرتاب نارنجک رادیکالیسم در بطن جامعه ایرانی از پیشمانی و بی تجربگی اش گفت و البته این نکته که خود بگویم بهتر است تا دیگران بنوازند.
محافظه کاران در دامن سنت گرایی خزیده و با قدرت مداران هم کاسه شدند و مقابل نوگرایان «تحول خواه» و «تغییر طلب» صف آرایی نمودند. زدند زیر میز تا هر چه بر ما نشود خواهم اصلا نباشد. «تفریط گرایانی» خلق شدند که ترس تغییر یا شاید منفعت آنان را به انتهای زه کمان جمود برد تا هر چه مصلحت تغییر بود را در مسلخ منفعت قربانی کنند.
و تغییرطلبان که نه می خواستند هم پیاله سنت گرایان به استحاله مدرنیته بپردازند و نه مانند تحول خواهان ره صد ساله را یک شبه بپرمایند. بله، یک شبه! اعتدالیون تغییر طلب از تغییر منظم و نظم متغییر سخن می گفتند نه تغییر نامنظم. مجموعه تغییرات در نهایت به تحول ختم می شود آنهم در طی زمان و با استمرار و پیوستار، نه تقلیدی و تعمیمی.
انباشت مطالبات اما در مقیاس تحول خواهانه چنان بر گرده جامعه ایرانی سنگین می کرد که عنان کار از دست نوگرایان ایرانی زدود و شد آنچه نباید می شد. بله، عدم بلوغ فکری سیاستمداران ایرانی و مداخله قدرت های خارجی موجب شد تا نخستین تجربه مدرنیته ایرانی با شکست مواجه شود و ثمره آن در تضاد کامل با اندیشه نخستین آن قرار گیرد: مدرنیسم آمرانه رضا شاه.
از آن زمان تاکنون این سه جریان در سیاست ایران با فراز و نشیب های مختلف ادامه حضور داشته اند. زمانی جریان اصلاح طلب و هنگامه دیگر جریان سنت گرا. در این میان، شاید آنچه بر تلاطمات تجربه سیاسی ایرانی در دوران معاصر افزوده «محاق جریان اعتدال» در اثر قدرت یابی تک سالارانه دو جریان اصلاح طلب و سنت گرا باشد. اتفاقی که در همان عصر مشروطه تجربه شد و کار به حمله مسلحانه و ترور شخصیت های اعتدال (مانند عبدالله بهبهانی) توسط تحول خواهان آن زمان با عنوان «حزب دموکرات» انجامید. زیان این تندروی ها اما در آن زمان نصیب هر سه جریان سیاسی شد و هر چه با خون و دل از مدرنیته حاصل شده بود بر باد فنا رفت. نه تنها کودتای خارجی شد و نه تنها رضا خان قزاقی روی کار آمد که هیچ اعتقادی به مشروطیت و آزادی خواهی نداشت، بلکه از هر دوی اینها بدتر، استحاله فکری اندیشمندانی رخ داد که زمانی تئوریسین مشروطه خواهی بودند و اکنون مخالف مشروطیت و موافق دیکتاتوری مصلحانه!
بله، بعد از یک دهه آشفتگی جامعه ایرانی (۱۲۹۰ .ه) موافقان مشروطیت به مخالف آن تبدیل شدند و بجای تحدید قدرت بر طبل تمرکز آن کوبیدند تا هر آنچه خود و دیگران کاشته بودند رشته شود و سیکل چرخشی تجربیات ایرانی آغاز شود. تناوب گامی بر سبیل افراط و گامی بر مدار تفریط، و حسرت ۱۵۰ ساله ایرانی در آرزوی تأسیس و توسعه. چیزی در متن «تعلیق اعتدال» حاصل شد!

 

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.