جمشید رسایی از ناگفته ها می گوید؛ از رد صلاحیت در هیات اجرایی تا ورود به پروسه انتخاب شهردار رشت!

گیل نامه / من وقتی که دلایل و مدارک را از آقای فرماندار خواستم و از ایشان پرسیدم که شما به استناد چه دلیلی این بندها را با شرایط من تطبیق دادید، جناب فرماندار نامه ای را از یکی از مراجع چهارگانه به من نشان داد که موارد بسیار جالبی در آن به چشم می خورد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی    گیل نامه /    جمشید رسایی یکی از معدود چهره های شناخته شده ای بود که در انتخابات پیش رو از سوی هیات اجرایی انتخابات رد صلاحیت شد. آن چه در ادامه می خوانید گفتگوی تفصیلی خبرنگار خزرآنلاین با او می باشد.

– آقای رسایی شما یکی از معدود افرادی بودید که صلاحیت تان توسط هیئت اجرایی رد شد. علت این رد صلاحیت چه بود؟

– بسم الله الرحمن الرحیم، در نامه ای که فرماندار محترم شهرستان رشت به بنده دادند، دو بند وجود داشت؛ بند اول در مورد ابراز وفاداری به قانون اساسی و اصل مترقی ولایت مطلقه فقیه بود. یعنی از نظر هیات اجرایی بنده در زمان ثبت نام، وفاداری به قانون اساسی و اصل مترقی ولایت مطلقه فقیه نداشتم. یک بند دیگر هم که به بنده اعلام کردند بند ٣ ماده ٣٠ است، در این بند آمده اشخاصی که یکسری شرایط را داشته باشند از داوطلبی محرومند که بند سه آن هم در خصوص عضویت در احزاب غیرقانونی است یعنی هیات اجرایی مدعی است که بنده عضو یک حزب غیر قانونی هستم این در حالی است که من عضو انجمن اسلامی مهندسان هستم که البته این حزب هم از احزاب قانونی کشور هست. ما دو سال قبل کنگره رسمی برگزار کردیم و بعد از آن کنگره مجدداً در استان گیلان جلسه مجمع عمومی انجمن برگزار شده، اعضای شورا انتخاب شدند که من هم عضو شورا و دبیر انجمن اسلامی مهندسان در گیلان هستم.

– در قانونی بودن انجمن اسلامی مهندسان که شکی نیست، شما عضو حزب مشارکت نبودید؟

– من عضو حزب مشارکت از سال ٨٢ تا ٨٦ بودم که در آن دوره زمانی، حزب مشارکت هم یکی از احزاب قانونی کشور بود. من وقتی که دلایل و مدارک را از آقای فرماندار خواستم و از ایشان پرسیدم که شما به استناد چه دلیلی این بندها را با شرایط من تطبیق دادید، جناب فرماندار نامه ای را از یکی از مراجع چهارگانه به من نشان داد که به شکل بسیار جالبی در آن نامه بر این نکته تاکید شده بود که بعد از انحلال حزب مشارکت، برای بنده حکم مسئولیت صادر شده ولی بنده از دریافت حکم خودداری کرده و در جلسات حزبی تشکیلات هم شرکت نکرده ام.

– این که بد نیست!

– این نامه کاملاً نشان میدهد که بنده، بند ٣ ماده ٣٠ را رعایت کردم. من از آقای فرماندار این سوال را پرسیدم که آیا باید این حکم را میگرفتم و در آن جلسات شرکت می کردم؟ ایشان در پاسخ نگاهی به من کرد و گفت که یکی از اعضای هیئت اجرایی این متن را پیش نویس گرفته و من هم امضا کردم! پرسیدم پس دقت نظرتان کجا رفته است؟

در مورد بند ٤ ماده ٢٨ هم از آقای فرماندار پرسیدم که چگونه عدم وفاداری من به قانون اساسی و اصل ولایت مطلقه فقیه را احراز کرده اید، ایشان باز همان نامه از همان مرجع را به من نشان دادند که در آن مواردی نوشته شده بود و در انتهای نامه در توضیحات آن موارد، به مصاحبه با بنده اشاره شده .

– این مصاحبه در رسانه ها انجام شده؟

– نه با همان مرجع مصاحبه داشتم، در نامه نوشته اند که در صحبتی که با بنده داشته اند، برای این موارد هم توضیحات و توجیهاتی ارائه کرده ام. در هر حال فکر میکنم بخشی از مشکل فعلی ریشه در قانون انتخابات دارد چرا که وقتی فقط یک روز به هیئت اجرایی برای بررسی صلاحیت ها فرصت می دهند آن هم در جایی مثل رشت که ١٣٠ نفر ثبت نام کرده اند، برخی تصمیمات هیئت اجرایی عجولانه و با شتاب گرفته می شود و دقت نظر فدای سرعت می شود. فکر میکنم اولین کاری که مجلس بعدی باید انجام دهد، تغییر در قانون و افزایش زمان بررسی صلاحیت ها در هیات اجرایی است. این موضوع به قدری حاد است که حتی بعضی وقت ها تایید صلاحیت برخی داوطلبان به خاطر کمبود وقت بدون بررسی صورت می گیرد و همین باعث می شود که در افکار عمومی این ذهنیت شکل گیرد که هیات های اجرایی به شکل عامدانه سعی میکنند بار مسئولیت را بر دوش هیات نظارت و شورای نگهبان بیاندازند.

– آقای رسایی، شما در مورد این دو بندی که تحت عنوان رد صلاحیت به شما اعلام شد گفتید که حکم حزب مشارکت را قبول نکردید ولی در مورد پایبندی به قانون اساسی به خصوص اصل ولایت مطلقه فقیه، نظرتان را به صورت شفاف اعلام کنید.

– خدمت شما عرض کنم که من نشستم و حساب کردم و دیدم سی و پنج سال است که در عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی و اجرائی مسئولیت داشتم و مثلا کسی نبودم که پنهان باشم و یک دفعه پا به عرصه انتخابات بگذارم تا بگویند که کسی آمده که ما او را نمی شناسیم. در این ٣٥ سال، بنده در عرصه های مختلف حضور داشتم و بستر هایی هم برایم فراهم بوده که در همان بسترها، میتوانستم دست به اعمال خلاف قانون بزنم و خدای نکرده راه کج برم. با این حال این مسیر را به شکلی با لطف و عنایت خدا طی کردم که امروز منجر به این شده که وقتی میگویند رسائی رد صلاحیت شده، اعم از اصلاح طلب و اصولگرا و هر کسی که مرا میشناسد، متعجب می شود.

– البته رد صلاحیت در هیئت اجرایی تعجب برانگیز بود. اگر این رد یا عدم احراز صلاحیت در هیات نظارت اتفاق می افتاد، شاید به علت سوابق سیاسی شما، کمی درکش راحت تر بود.

-نه. با نظر شما مخالفم. من فکر میکنم حتی اگر هیئت نظارت مرا رد صلاحیت کند، باز هم جای تعجب است. البته ما جای اعضای هیات نظارت نیستیم و نمیتوانیم بگوییم که قضاوت آن ها مثلا قضاوت مغرضانه ای است یا مثلا مسایل و علایق شخصی خودشان را در بحث تایید صلاحیت دخالت می دهند. بنده یک دوره در انتخابات شورا عضو هیئت نظارت بودم و واقعاً تا همان موقع نمیدانستم چه وظیفه خطیری بر عهده اعضای هیات نظارت است.

– البته در انتخابات شورا، ترکیب هیئت نظارت متفاوت از هیات نظارت انتخابات مجلس است.

-بله! متفاوت است، ولی روند و رویه همان است. وقتی پرونده ها به هیات اجرایی ارسال می شود، جزییات کمتری از پرونده ها به هیات اجرایی داده می شود. ولی هیئت نظارت، هم جزییات پرونده ها را در اختیار دارد و هم فرصت بیشتری برای بررسی دارند. با این حال وظیفه سنگینی بر دوش آنان قرار دارد چرا که در حقیقت اعضای هیات نظارت در حال حرکت بر روی یک تار مو هستند و باید بسیار دقیق عمل کنند اگر به هر طرف که منعطف شوند، ممکن است ظلمی به مردم یا به کاندیداها صورت بگیرد. من امیدوارم دوره قبل که در هیئت نظارت شوراها بودم، در محدوده اختیاراتی که داشتم، اقداماتی که کردم، انشاالله بتوانم روز قیامت جوابگوی اقدامات و تصمیمات خود باشم و آرزو می کنم دوستانی که در هیئت نظارت در دوره های مختلف قرار گرفتند، آن ها هم بتوانند روز قیامت سربلند باشند.

در نامه آن مرجع در رابطه با بنده دو نکته وجود داشت که هر دو نکته مربوط به ١٦ سال پیش بود. یکی از این دو نکته اصلا موضوع خاصی نیست و من هم نمیخواهم به آن اشاره کنم چون ممکن است اسم فردی در آن مطرح شود که شاید مناسب نباشد. البته بنده هم دلایلم را خطاب به هیات نظارت نوشتم و به آن ها گفتم که خود آن نکته، چیز مهمی نیست چراکه مثلا فردی ١٦ سال پیش یک شرایطی را داشته و ما هم در ارتباط با آن فرد و بابت موضوعی به او یک تبریکی گفتیم. حالا اینکه شرایط این فرد، ۲ یا ۳ سال بعد عوض می شود، دلیل نمی شود که اینطور قضاوت شود که چرا مثلا آن زمان شما به آن فرد تبریک گفتید. من این مثال را برای خیلی ها زدم. مثلا همین قهرمانی که در عرصه بین المللی اخیرا به کشور دیگری پناهنده شده است. خیلی ها در گذشته به او تبریک گفتند. آیا حالا باید تمام کسانی را که دو سال قبل به این فرد تبریک گفتند را مورد بازخواست قرار دهیم که چرا شما این کار را کردید؟

مثال بنده هم همین است. یک کسی یک اقدامی کرده و جایزه ای گرفته و من هم بابت این جایزه به او تبریک گفتم. حالا بعد از دو سال ماهیت خودش را نشان داده و وضعیتش تغییر کرده، خب نگاه من هم نسبت به این فرد تغییر میکند. نکته دیگر هم اینکه در ارتباط با یک موضوعی که منجر به بروز اتفاقاتی در کشور شد، خب من معتقدم که اگر در کشور یک کار بدی انجام شد، در مقابلش هم یکسری کارهای بد دیگری انجام شود، درست نیست. ما آمدیم و مثلا گفتیم این نحوه مقابله با آن کار، شکل خوبی ندارد اما بعضی ها از این امر استدلال و برداشت دیگری کردند. اینکه چون شما از ما انتقاد کردید پس با طرف مقابل ما همراه هستید که استدلال منطقی نیست.

در مورد وفاداری به قانون اساسی هم باید بگویم در این شرایط سخت یک مسئولیت عمرانی بر عهده من است و به بنده میگویند مثلا فلان جا مشکل داریم. شما بیا و من شبانه از اینجا تا تهران میروم تا در یکی دو روزی که آنجا هستم، بتوانم آن مشکل را حل کنم. خُب اگر این پایبندی به آرمان های این نظام و وفاداری به قانون اساسی تلقی نمی شود، پس چیست؟

– و اما در مورد اصل ولایت مطلقه فقیه؟

– من میگویم ٣٥ سال سابقه کار اجرایی دارم. الحمدالله خدا کمک کرد اگر جایی صحبتی از جهت امانت داری و پاکدستی می شود، میگویند که در کارنامه کاری من، هیچ حرف و شبهه ای وجود ندارد. خب اگر کسی بتواند در جایگاهی به بیت المال دست درازی کند اما از این آزمون سربلند بیرون بیاد، این را چگونه باید تعریف کرد؟ در پروژه آزادراه قزوین-رشت در سال ٨٥، عده ای که به دنبال پول اراضی منابع طبیعی بودند، به علت مقاومت من در برابر زیاده خواهی هایشان به من حمله کردند. همان زمان در مصاحبه با روزنامه ها گفتم که مقام معظم رهبری بر لزوم برخورد با مفاسد اقتصادی تاکید کرده اند و سفارش موکد کرده اند که می بایست جلوی دست درازی به بیت المال گرفته شود. ایشان حد و اندازه ای هم تعیین نکردند که من بگویم مبارزه با فساد باید در ارقام درشت تر باشد نه در حد و اندازه های کم. خُب این اعتقاد عملی به اصل ولایت فقیه نیست؟

در همین چهار سالی که مسئولیت جهاد دانشگاهی گیلان را بر عهده داشتم، در جاهای مختلف مصاحبه ها و سخنرانی هایی داشتم و از شما می خواهم بررسی کنید و ببنید حرف هایی را که من در این جاها زده ام، مستند به چه چیزی بوده است؟ آیا مستند به بیانات رهبری نبوده؟ اگر این موارد الزام به ولایت فقیه را اثبات نمیکند، دیگر چه چیزی این الزام را به اثبات می رساند.

-درسته. آقای رسایی، طبیعتاً الزام به ولایت فقیه نه در حرف بلکه در عمل است و البته منظور شما هم این است که در عمل به ولایت فقیه الزام داشتید. برادر شما شاید دقیقاً نقطه روبه روی شما می باشد. ایشان در سال های اخیر، چهره جنجالی از خود نشان داده و گویا این دوره هم قصد کاندیدی دارد. کمی از برادر خود بگویید مثلا اینکه چند سال است که از گیلان رفته اند؟

– اولاً باید بگویم که برادر من نقطه مقابل من نیست و اصلاً من فکر نمیکنم که اصلاح طلب و اصول گرا در مقابل هم باشند.

– منظورم این بود که اگر کسی نداند که حمید رسایی، برادر شماست اصلا نمی تواند این رابطه برادری را حدس بزند. ایشان از شما کوچک ترند؟

– بله، ایشان سه سال از بنده کوچکترند. من سال ٩٢ با یکی از سایت ها، مصاحبه ای کردم که آن سایت متاسفانه بعد از دو یا سه سال تعطیل شد ولی من همان موقع گفتم که این تقسیم بندی های اصلاح طلب و اصول گرا کم کم معنی خودش را از دست میدهد و ما تقسیم بندی های جدیدی در کشور خواهیم داشت که بر اساس مسایل مالی و شیوه های رفتاری افراد در ارتباط با بحث امانت داری خواهد بود. متاسفانه آن سایت امروز تعطیل شده ولی حالا تحقق همان پیش بینی را به وضوح میبینم. شما ببینید در اصولگراها اختلاف نظر وجود دارد و آن ها به دسته های مختلف تقسیم میشوند. در اصلاح طلب ها هم از این دست اختلاف نظرها وجود دارد. اینطور نیست که ما بتوانیم بگوییم یک کسی در جناح اصولگرا کاملا با تمام افراد اصلاح طلب در نقطه مقابل هم قرار دارند و یا برعکس. امکان دارد فردی اصولگرا باشه و فرد دیگری اصلاح طلب ولی وقتی مواضع این دو را تطبیق می دهید می بینید که این ها ٩٤ یا ٩٥درصد با هم تطبیق دارند.

-اما خب آن برچسب را دارند.

-بله. آن برچسب را دارند. حالا اگر همان اصلاح طلب را با یک اصلاح طلب دیگر تطبیق بدهید میبینید اینها با هم ده یا پانزده درصد اختلاف دارند. این یک بخش از سوال شما و اما در باره بخش دیگر باید بگویم که من و برادرم هر دو بعد از تولد در تهران زندگی کردیم چون پدر مادر ما ساکن تهران بودند. البته والدین ما گیلانی بودند. مادرم اهل شفت و پدرم اهل فومن بود. اما از بیست و چند سالگی به تهران رفتند و آنجا مشغول به کار شدند. ما هم بعد از تولد، آن جا بزرگ شدیم. من اما بعد از اخذ دیپلم، در دانشگاه گیلان قبول شدم و وقتی به گیلان آمدم، همینجا ماندگار شدم اما برادرم به حوزه علمیه رفت و در قم ساکن شد و در دوره نمایندگی مجددا به تهران برگشت. الان هم برای انتخابات از تهران ثبت نام کرده است.

– در برهه ای نام شما برای تصدی بر شهرداری رشت مطرح شده بود و حتی فکر میکنم رزومه هم داده بودید، چه شد که رای نیاوردید؟

-برنامه هم ارائه کردم.

-بله! بعد گویا تغییراتی ایجاد شد که به یک باره شما از بین گزینه های تصدی بر شهرداری رشت خط خوردید. بعدا مصاحبه ای هم کردید و گفتید که یک روز میگویند شهردار بومی و بعد که گزینه بومی می آید از حرف خودشان بر می گردند. بعد هم گویا با آقای جعفرزاده و آقای رمضانپور یک نشست آشتی کنان داشتید. حالا ارتباط شما با آقای رمضانپور، چگونه است؟ اصلا شما آقای رمضانپور را در اتفاقاتی که حول موضوع انتخاب شهردار رشت رخ داد، مقصر می دانید؟

– در مورد موضوع شهرداری، در حقیقت بعضی از دوستان از من خواستند که ورود کنم.

– ممکن است مشخصا بگویید چه کسی از شما خواست؟

– مشخصا آقای رمضانپور از من دعوت کردند که به لحاظ یک سری اختلافاتی که در داخل شورای شهر وجود داشت، بنده ورود کنم و من هم بر اساس پیشنهاد ایشان و طی مشورتی که با بعضی از دوستان دیگر داشتم، به این عرصه ورود کردم. البته برنامه هم ارایه کردم اما در جلسه نهایی انتخاب شهردار، رای لازم را نیاوردم و یکی دیگر از دوستان رای آوردند. در آن جلسه آقای رمضانپور به من رای نداد که البته حق طبیعی ایشان بود.

– از لحاظ اخلاقی چطور؟ آیا این حق را داشتند که به شما بگویند که وارد شوید و بعد خودشان به شما رای ندهند؟!

– خب این هیچ الزامی نیست که چون ایشان من را دعوت کرده اند پس باید به من هم رای بدهند. شاید آن زمان که من را  دعوت کردند یک تصور و ذهنیتی داشتند مثلا فکر می کردند من می توانم مسایل را جمع و جور کرده و شورا را به وحدت برسانم. من از آن جهت که ایشان به من رای نداد از ایشان گله ای ندارم. بلکه انتقاد من از بعد آن موضوع بود چون بعد از اینکه ایشان رای نداد، یک مصاحبه ای کرد که در آن مصاحبه مواردی را گفت که من نسبت به آن موارد انتقاد داشتم. یعنی اگر ایشان در آن مصاحبه، بعضی از نکات را نمی گفت، رای دادن یا ندادن به بنده، حق ایشان بود و من هیچ انتقادی در این خصوص نسبت به ایشان ندارم. شاید همین الان هم در عرصه انتخابات، خیلی ها از من دعوت کنند که کاندیدا بشوم و وقتی هم که کاندیدا شدم، همان افراد گزینه های بهتری پیدا کنند یا در فرآیند ثبت نام تا انتخابات نکاتی از من ببینند که احساس کنند مناسب نیست به من رای بدهند و در این مورد نمیتوانم از آن ها اصطلاحاً طلبکار باشم. حالا هم دیگر من از آن جهت از ایشان گله ای ندارم، انتقاد من چیز دیگری بود. کاری هم که آقای جعفرزاده کرد، این بود که از جمعی از دوستان خواستند تا با هم یک نشستی داشته و گفتگویی کنیم. البته ما قهر نبودیم که بخواهیم آشتی کنیم.

 – از بین اعضای شورا چه کسانی به شما رای دادند؟

– دوستانی که به من لطف داشتند و رای دادند، آقای علوی، سرکار خانم شیرزاد، آقای رسولی و آقای ذاکری بودند. این چهار عزیز به من رای دادند، آقای عاقل منش هم رای سفید دادند، بقیه دوستانی هم که به گزینه دیگر رای دادند، به من لطف داشتند. شاید آن ها مشکلات شهر رشت و توانایی من را می دانستند و احساس می کردند که اگر من بیایم به درد شهر رشت نمی خورم! شاید بیشتر دلشان برای مردم رشت سوخت و گفتند اگر این فرد بیاید مردم را گرفتار خواهد کرد!

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.