این کرونای لعنتی

نویسنده : دکتر رضاسیف پور

گیل نامه /  این کرونای لعنتی هزار بدی اگر داشت لااقل برای من یک خوبی هایی هم داشت .
مثلا وقت کردم بی شعورهای بی نظیری را که اطرافم بودند و تا حالا حواسم به آنها نبود بهتر ببینم و بشناسم .
همین بی شعورهایی که احتمالا شما هم در محیط کار یا محل زندگی تان دیده اید و در موردشان شنیده اید .
بی شعورهایی که فکر می کنند مرگ مال همسایه است ومیخواهند به جای یک کار مفید فقط برای خودشان و دیگران دردسر درست کنند .

از این بی شعورها که بگذریم حالا که در خانه نشسته ام و برنامه های بیخود تلویزیون را میبینم ، تازه میفهمم زندگی چقدر زیبا بود و من به آن توجهی نداشتم .

حالا دلم برای قدم زدن توی شلوغی خیابان شیک تنگ شده ….. دلم لک زده برای نشستن روی سنگ های ساحل انزلی یا خوابیدن روی چمن های پارک محتشم .

حالا میفهمم چقدر جمعه های زیبا را با نشستن توی خانه خراب کردم در حالی که میتوانستم با دخترم در خیابان دوچرخه سواری کنیم و باصدای بلند بخندیم و یا به اتفاق همسرم توی باغچه کوچک حیاط خانه گل بکاریم .

چه هفته هایی که میتوانستم همراه همسر و دخترم سوار ماشین شوم ، شیشه ها را پایین بکشم ، صدای ضبط صوت را بلند کنم و به انزلی بروم تا به پدر ومادرم سر بزنم ….. آآآه گفتم پدر …..کاش بود ومن حتی در این شرایط هم میتوانستم صدای مبهم او را از آنسوی تلفن بشنوم …..

حالا میفهمم دنیا چقدر زیبا بود و من در شتاب برای جلو زدن از آن هیچگاه نتوانستم آنهمه زیبایی را ببینم و از آن لذت ببرم .
من این را وقتی فهمیدم که کنار سفره هفت سین خالی مان نشسته بودم و نتوانستم از ترس این کرونای لعنتی دخترم را در آغوش بگیرم و ببوسم …..

حالا بیشتر از همیشه دنیا را دوست دارم…..
دنیای زیبا را …..
آوازگنجشک ها و صدای برگ ها را …. زمزمه باد و شر شر باران را …..
و شک ندارم همه اینها خواهند ماند حتی اگر من نباشم .
راستش من از مرگ نمی ترسم اما از بی شعورهای بی نظیری که فکر میکنند دنیا همانطور میچرخد که آنها می خواهند ، تا دلتان بخواهد می ترسم .

رشت/۹ فروردین ۱۳۹۹
@baranpub
دوستان کتاب

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.