گیل نامه / تأملی بر وضعیت پلیس در جامعه، با نقدی بر فیلم متری شش و نیم ” سعید روستایی “
فیلم ” متری شش و نیم ” با شروعی اکشن و تند و تعقیب و گریز که از محلههای پایین شهر و از کوچههای باریک و تنگ و تاریک در حال فرار و دور شدن است میخواهد به مخاطب و بیننده خود این نکته را گوشزد کند که اگر در جامعهای مسئلهای، معظلی و خلافی هست، باید علت را در تضاد طبقاتی که ثمره آن به وجود آمدن محلههای فقیرنشین که تنگ، تاریک و کثیف هستند و محلهای عیاننشین که دارای خیابانهای تمیز و روشن و ساختمانهای بلند هست جست.
تعقیب و گریزی که در ابتدای فیلم شاهد آن هستیم گوشهای از واقعیت انکار ناپذیر کار پلیس در دستیابی به حقیقت است، که در این راه ممکن است در مظان اتهام نیز قرار گیرند.
بله در مظان اتهام، چرا که در هنگامه دویدن و دویدن باید فکری هم برای آن طرف قضیه بکند، که دستگاه قضا برای هر علتی معلولی میخواهد و برای هر جرمی شاهدی، که اگر شاهدی نباشد انگشت اتهام او را نشانه خواهد گرفت و چه مظلوم است مأموری که تمام انرژی و توان خود را برای مبارزه با قاچاقچیان صرف کند اما از نگاه دستگاه عدالت بدلیل نداشتن دلیلی محکمه پسند محکوم است و مجرم.
نگاه کارگردان در این فیلم به شخصیت پلیس( سرگرد صمد) و قاچاقچی( ناصر خاکزاد) نگاهی خاکستری است و هیچکدام را کاملاً پاک و یا کاملاً ناپاک نمیداند.
توجه به شرافت یک پلیس در صحنهای که از موضع قدرت با مجرم خود صحبت میکند بسیار زیباست، چرا که با تمامی مشکلاتی که ممکن است یک انسان در زندگی با آن سر و کار داشته باشد و با توجه به اینکه پول حلال مشکلات است، این سرگرد پلیس شرافت خود را به هیچ قیمتی نمیفروشد و تسلیم وسوسههای شیطانی مجرم دربند نمیشود.
توجه به سیر مراحل ویرانگری که آسیبهای موادمخدر بر فرد، خانواده و جامعه به بار میآورد از دیگر نکاتی است که در این فیلم به آن اشاره شده است.
صحنهای از فیلم که معتادان در خیابان در جهت حرکت خودروها در حال فرار هستند، این نکته را برای ما بیان میکند که افکار عمومی جامعه و سایر شهروندان و افراد جامعه در برابر این معتادان چه نقش و وظیفهای دارند و چرا بیتفاوت از کنار آنها میگذرند و چرا پلیس باید تک و تنها وظیفه جمعآوری معتادان را بر دوش بگیرد بدون هیچ حمایتی با بد ترین شرایط بهداشتی، جسمی و روحی معتادان بصورت مستقیم در تماس باشد و در آخر نیز آدم خوبه روزگار کسی است که وقتی معتادان وارد اتاقش میشوند با خوشبو کننده فکری به حال بوی بد آنها میکند و میخواهد هرچه سریعتر از دست آنها خلاصی پیدا کند، اما آن پلیس در میان آنها نه از بوی گند و عرق آن معتاد فراری است و نه از دشنام و بددهنی آنها، چرا که او وظیفهاش مقدم بر خودش هست. او میبیند که اگر کوتاهی کند جوانان بیشتری گرفتار دام اعتیاد خواهند شد، پس تمامی سختیها را به جان میخرد.
نگاه قاضی به قانونشکن و مجری قانون واقعیتی دیگر است که در دستگاه قضایی کشورمان شاهد آن هستیم. پلیسی که صادقانه و با جان و دل دارد کارش را میکند به دلیل اظهارات غرضآلود یک مجرم محکوم به اعدام، محبوس میشود و چقدر غمانگیز است که پلیس ما در مقام عمل اینقدر تنهاست.
صحنههای آخر فیلم از یک قاچاقچی یک قهرمان میسازد، بله درست است یک قهرمان. قهرمان کسی است که برای رفاه خانوادهاش تلاش میکند و تکتک افراد خانواده را مقدم بر خود میداند و برای آسایش آنها از جان خود نیز میگذرد.
اما این قاچاقچی در برابر قهرمان اصلی فیلم که یک مأمور وظیفهشناس است که برای نجات جامعه و جوانان جامعه، جانش را کف دست گذاشته و در مبارزه با کسانی که میخواهند یک نسل و یک جامعه را بسوزانند، یک قهرمان پوشالی است. چرا که هدفها و آرمانهاست که یک فرد را قهرمان برای یک خانواده میکند یا یک ابرقهرمان برای یک جامعه.
چقدر راحت میتوان افرادی را که در راه مبارزه با قاچاقچیان موادمخدر جان خود را نثار میکند و شربت شهادت مینوشند را درک کرد. آنان قهرمانان واقعی یک جامعه هستند که نجات جامعه را مقدم بر جان خود قرار دادهاند.
صحنه آخر فیلم و هنگامی که پلیس خسته از پایان پروندهای پرتنش که جوانان زیادی را به دام اعتیاد کشانده بود و در چهار راه و پشت چراغ قرمز و معتادی دیگر، نشان از این واقعیت تلخ جامعه ما دارد که پلیس تنهاست و به تنهایی نمیتوان در برابر غول موادمخدر ایستاد و چه زیبا شاعر گفته است که:
من اگر برخیزم، تو اگر برخیزی، همه برمیخیزند
من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟
چه کسی با دشمن بستیزد؟
چه کسی پنجه در پنجه هر دشمن دون آویزد؟
گیل نامه / انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
#گیل نامه