راست میگفتی پدر

گیل نامه /  بچه که بودم پدرم برایم یک جعبه بزرگ از مکعب های پلاستیکی خانه سازی خرید . از همان هایی که همه ما در دوران بچگی حداقل یکی از آنها را داشتیم و سعی می کردیم در عالم کودکی با آن مکعب های رنگارنگ خانه و ماشین آرزوهایمان را بسازیم .
🔅 آن روز وقتی به خانه برمیگشتیم باران شدیدی باریدن گرفت و من بی آنکه متوجه باشم به تدریج جعبه مقوایی اسباب بازی من خیس شد و مکعب های رنگی ، از جعبه متلاشی شده برزمین ریخت. هرجور که بود با پدرم مکعب ها را جمع کردیم و به خانه رسیدیم اما حالا دیگر از آن جعبه رنگارنگ با عکس خانه های زیبا و خودروهای مکعبی شیک خبری نبود .
🔅 آن روز پدرم بیش از من ناراحت شد. من نمیدانستم چه چیزی را از دست داده ام اما گویی او خوب میدانست … پدرم گفت هرجور شده یک جعبه برای اسباب بازی جدیدت تهیه میکنم اما من که خود را تا حدی مقصر میدانستم گفتن نه ، نگران نباش … جعبه که به درد نمیخورد من همین الان یک خانه زیبا برایت درست میکنم. ….
🔅پدرم آهی کشی و گفت نمیتوانی…. تو الگویی نداری…‌‌
آن روز مفهوم حرف پدرم را نفهمیدم اما آه او هنوز بر دلم سنگینی میکند .گویی او خوب میدانست بدون یک الگوی مناسب نمیتوان خانه ای زیبا و مستحکم ساخت…
🔅اکنون از آن روز سالهای سال میگذرد و من با نگاه به وضعیت اقتصادی کشور خودمان خوب درک میکنم که یک الگوی درست و کارآمد چقدر میتواند لازم باشد..‌ اگر چهل سال پیش الگوی کارآمد خودمان را پیدامیکردیم و به آن وفادارمیشدیم امروز مجبور نبودیم ملقمه ای از تئوری های تودرتوی سوسیالیستی و نئولیبرالیستی را با معجونی از افکار آدام اسمیت و فریدمن به نام اقتصاد اسلامی به خورد مردم بدهیم و آه این مردم را در بیاوریم …
به قول فریدون مشیری ….راست میگفتی پدر…..

#گیل نامه

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.